کد مطلب:142049 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:206

درنگی در خزیمیه
حسین (ع) از منزل حاجز به راه افتاد و راه كوفه را در پیش گرفت تا آنكه به آبی از آبهای سرزمین عرب در خزیمیه رسید. در آنجا عبدالله بن مطیع عدوی را دید كه در كنار آب فرود آمده است.

عبدالله بن مطیع چون چشمشم به حسین (ع) افتاد، بی درنگ به نزد آن حضرت شتافت و گفت: پدر و مادرم فدای تو ای فرزند پیامبر! چه چیز تو را به اینجا كشانیده؟

آنگاه امام را در آغوش كشید و از اسب فرود آمد.

حسین (ع) فرمود:

همانگونه كه خود می دانی، معاویه از دنیا رفته است، پس مردم عراق با نوشتن و ارسال نامه هایی از من خواسته اند كه به سوی آنها بروم.

عبدالله عرض كرد. ای فرزند پیامبر! خدای را به یاد تو می آورم و از آنكه مبادا حرمت و حریم اسلام بوسیله تو شكسته شود، تو را به خدا حرمت قریش را نگهدار، تو را به خدا حرمت عرب را نگهدار! كه بخدا سوگند اگر بخواهی آنچه در دست بنی امیه است (حكومت) را از آنان بگیری. بی تردید تو را خواهند كشت. و اگر تو را بكشند بعد از شما هرگز از هیچكس دیگری حساب نمی برند. به خدا سوگند! آن هنگام است كه حرمت اسلام و حرمت قریش و حرمت عرب از میان می رود؛ پس از این كار دست بردار! و به كوفه مرو! و جان خویش را در برابر چنگ بنی امیه قرار مده! [1] امام حسین (ع) در پاسخ او این آیه را تلاوت كرد:


«لن یصیبنا الا ما كتب الله لنا هرگز چیزی جز آنكه خداوند برای ما نوشته است. بر ما نخواهد رسید. (توبه، 51).

سپس از او تودیع و حركت نمود. [2] .

اگر چه برخی از این نصیحتها از روی دلسوزی و علاقه به امام بود، و برخی از روی عافیت طلبی و محافظه كاری! اما از سویی دیگر نشانگر آن بود كه اندیشه و اعتقاد مردم آن زمان تا چه اندازه كوتاه و سست بوده است كه خود را از امام معصوم آگاه تر و داناتر می دانسته اند و به او راه را نشان می داده اند.

براستی آنها كه دارای ایمانی استوار و دانشی درست و بینشی ژرف بودند خود را تسلیم و مطیع امام می دانستند و از هر گونه سخنی خلاف اندیشه و خواست او، خودداری می كردند.

با این همه، گوش فرادادن حضرت به یك یك این نصحیتها، پیشنهادها و انتقادها، و سپاسگزاری از تمام آنها، آنهم با علم به درستی راهی كه انتخاب كرده است، نشانگر اخلاق نیكوی امام و احترام به شخصیت و اندیشه انسانهاست، كه در عین برخورداری از مقام عصمت، مانع از سخن گفتن و اظهار نظر دیگران نمی شود، بلكه با عطوفت و مهر تا حد ممكن در كمك و راهنمایی آنان كوشش می كند.

شگفت اینجاست كه نه تنها به حسب اخباری كه از پیامبر (ص) و علی (ع) رسیده بود، بسیاری بر آن بودند كه حضرت را از سفر بازدارند و از اینرو به امام همواره نصیحت می كردند كه از این راه چشم پوشی كند، و همانگونه كه گذشت، این نصایح از مدینه تا مكه ادامه داشت، بلكه گروهی همچون عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، محمد حنفیه، ابوبكر بن حارث و... هنگامی كه امام را مصمم به قیام


یافتند روی محاسبات عقلی، شكست نظامی او را حتمی می دانستند و از اینرو می كوشیدند تا وی را از این تصمیم بازدارند.

و مهمتر از آن، كسانی كه از كوفه به سوی مكه می آمدند همچون فرزدق، عبدالله مطیع و سایر مسافران، اوضاع كوفه را نامناسب ترسیم نموده و وعده ها و نامه ها و دعوت های آنان را نااستوار توصیف كردند و شكست نظامی و شهادت حضرت را تردید ناپذیر می دانستند. و امام (ع) در همه مراحل سخنان آنان را تصدیق كرده و تنها وظیفه دینی و رضا و قضای الهی را انگیزه حركت خود به شمار می آورد.

حتی گاه به گاه اباعبدالله (ع) خود نیز سخنانی بر زبان می راند كه حاكی از آگاهی آن حضرت بر اوضاع و فرجام حركتش بود. از میان همه دوستان، آشنایان و خویشاوندان كه به امام نصیحت و پیشنهاد در این باره عرضه داشتند، تنها عبدالله بن زبیر بود كه حضرت را به این مسافرت و تصمیم، تشویق و ترغیب نمود كه آنهم امام حسین (ع) درباره اش فرمود:

«او دوست دارد من به كوفه بروم تا میدان برایش خالی بماند! زیرا با وجود من كسی به وی نمی گرود.»

پس احتمال آنكه امام حسین (ع) با هدف پیروزی نظامی این حركت را آغاز كرده باشد، متهم نمودن حضرت است به محاسبه غلطی كه حتی افراد معمولی مرتكب آن نمی گردیدند.

در همین خزیمیه چون برای استراحت فرود آمد و یك شبانه روز توقف كرد، صبحگاه زینب (س) خواهرش نزد او آمد و گفت:

ای برادرم! آیا نمی خواهی از آنچه دیشب شنیده ام تو را آگاه كنم؟

حسین (ع) فرمود: چه شنیدی؟

گفت: در دل شب بیرون رفتم كه شنیدم هاتفی ندا می داد:


ای چشم! در ریختن اشك بكوش كه جز من كسی بر شهدا گریه نخواهد كرد، گریه بر آن گروهی كه مرگ آنان را به پیش می راند تا به سوی میعادگاهی بكشاند كه به عهد خویش وفا كنند.

حسین (ع) فرمود:«یا اختاه كل ما قضی فهو كائن [3] خواهرم! آنچه مقدر است به وقوع خواهد پیوست. یعنی ما باید وظیفه خود را به انجام برسانیم و به آنچه خدا می خواهد راضی باشم.


[1] ارشاد، ص 221. طبري، ج 5، ص 395، عبدالله بن مطيع، به هنگام خروج امام (ع) از مدينه نيز همانند،اين توصيه ها را به امام بيان كرده بود.

[2] اخبار الطوال، ص 293.

[3] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 225 و بحارالانوار، ج 44، ص 372.